سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوثرانه
 
قالب وبلاگ

سلام

امروز علوم داشتیم. نیگا کنین بعد از اینکه حرفم تمام شد جوک موک! براتون می گماا! حواستون باشه!

علوممون این شکلی بود. چشمامون رو با یه اسمش چی بود؟! آها هدبند ! با هدبند چشامون رو می بستن بعد خانم میوه ها رو قارچ قارچ!!! می کرد. بعدش یکی یکی ما می اومدیم و چشمامون رو با هد بند می بست و خانوم میوه ها رو میذاشت جلوی مماغمون! بعد ما باید بو می کردیم و می گفتیم که اون چه میوه ایه. اگه اشتباه می گفتیم باید نوش جانش می کردیم و بفهمیم که اون چه مزه ای داره و بفهمیم که چه میوه ای است. و اگه درست می گفتیم نوش جان می کردیمش اون جایزه مون بود. من فقط یک غلط داشتم.

می گم حوصله تون سر نرفت انقدر خاطره تعریف کردم؟ یکم نمی خواین براتون جوک تعریف کنم؟

دوتا گوجه دست هم رو می گیرن می خوان از خیابون رد بشن. یه دفه یه کامیون از روی یکیشون رد میشه . اون یکی که زنده ست می گه : رب! پاشو بریم!!!

یارو می ره معدن...بقیه ش باشه بعدا !!!

یه مرده می ره دم مغازه میگه آقا یه نوشابه می دین. آقای مغازه دار می گه : گرمه ها! آقای مشتری می گه: اشکالی نداره با نعلبکی می خورم!!


[ شنبه 89/7/24 ] [ 7:17 عصر ] [ کوثر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

سلام...من کوثر هستم. پنج سالم بود که وبلاگ نویس شدم . حالا 12 سالمه.
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 145809