سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوثرانه
 
قالب وبلاگ

سلام

من و میر حسین دو سه ساله که با هم دعوا نمی کنیم. بذارین واستون یه قصه بگم:

داستان بره ی آوازه خوان

یکی بود یکی نبود

غیر خدا کسی نبود

یه گرگی بود با بره

دنبال ریش و بره

میون دشت چوپون

خوشحال و شاد و خندون

دوتا آقا سگای گله

مواظب بره بودن

وسطای دره بودن

گرگه به دشت نگا کرد

واسه شکمش دعا کرد

شکم گرسنه ی گرگ

قارو قور و قار صدا کرد

آقا چوپون و سگها

یا گله ی بره ها

به سوی خونه رفتند

بدون بهونه رفتند

اما یه بره ی تپولی

نگا می کرد به یه گلی

صدای چوپونو نشنید

چوپون که رفت اونو ندید

چوپون که رفت اونو ندید

گرگه که بره رو دید

از ته دل داد کشید

یه بره بود و تنها

میون دشت و صحرا

گرگه که بره رو دید

دوید دوید تا رسید

به دشت و بره ی سفید

(یه لحظه به من مهلت بدین تا بقیه قصه یادم بیاد!!)

.

.

.

.

(آهان فهمیدم ... یادم اومد...)

تو دشت به این بزرگی

یه بره بود یه گرگی

بره کوچولو چه ترسید

از ترس گرگه لرزید

بره کوچولو فکر کن

یه فکر خوب و بکر کن

گرگه دغلباز زرنگ

میخاد بیاد با تو به جنگ

میخاد شکارت کنه

زخمی و زارت کته

گرگ....

(هی یادم میره...)

گرگه که بره رو دید

ترسی نداشت یه ذره

ای بره ی عزیزم

شام خوب و لذیذم

میخورمت چه آسون

می کِشمت به دندون

اون چوپون مهربون

منو گذاشته اینجا

تا بخوری تو تنها

گفته که گرگ دشتی

پی غذا می گشتی

به من میگن خوش ادا

همیشه آواز می خونم

نکته و راز می دونم

( به مرحله ی قشنگش رسیدیم...)

بره هه فریاد کشید

هر چی تونست داد کشید

آقا سگای گله

گرگه اومد به دره

آقا چوپون بره

گرگه اومد بجنگه

بععععععععععع بعععععععععععچ

صدای بره رسید

تا پشت تپه ها رسید

آقا چوپون و سگ ها

به داد اون رسیدند

گرگه کارش سر اومد

بره ی باهوش و بلا

پرید میون بره ها

این شعر رو با آهنگ بخونین قشنگ تر میشه. این داستان منظورمه.....

پایان


[ یکشنبه 89/7/18 ] [ 7:22 عصر ] [ کوثر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

سلام...من کوثر هستم. پنج سالم بود که وبلاگ نویس شدم . حالا 12 سالمه.
امکانات وب


بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 52
کل بازدیدها: 150013