سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوثرانه
 
قالب وبلاگ

حسنی تنبل بود.

خیلی خیلی تنبل بود.

وقتی مامان بهش می گفت برو به مدرسه

نمی رفت.

وقتی مامان بهش می گفت خواهرش رو بگیره ، نمی گرفت.

باباش بهش می گفت بیا چارپایه رو بگیر نیوفتم

نمی گرفت. باباش رو زخمی می کرد.

یه روز که حسنی راه می رفت و می خورد

یه دفعه اینقدر خورد که ترکید و شد استخون.

تشییع جنازه ش خوش گذشت!

حیاط شد پر از غذا

مامان هر چی جارو کرد تمیز نشد که نشد.

تشییع جنازه ش استخوان را داخل پارچه گذاشتند

حیاط شد پر از خون

خون و پر از استخون.

                      (شعر از کوثر)


[ چهارشنبه 90/5/19 ] [ 4:9 عصر ] [ کوثر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

سلام...من کوثر هستم. پنج سالم بود که وبلاگ نویس شدم . حالا 12 سالمه.
امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 150156